کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

اگر چه در دل دشمن تو را رها کردم            به قـاتـلان تو نفـرین، به تو دعا کردم

محاسنم به کف دست و اشک در چشمم            به هـمـره تـو دویـدم، خـدا خـدا کـردم


هزار مرتـبه جـانـم ز تن جـدا گـردیـد            دمی که تشنه لب از خود تو را جدا کردم

اذان صبح، اذان گـفـتـنـت دلـم را بُـرد            صلاة ظهـر تو را هدیه بر خـدا کردم
تو آب خواستی و من ز خجلت آب شدم            به اشک دیـدۀ خود حاجـتت روا کردم
زبان تو که مکیدم همه وجودم سوخت            چو شمع سوختم و گریه بی‌صدا کردم
به زخـم‌های تـنت بوسه می‌زنم پـسرم            خوشم که این همه گل هدیه بر خدا کردم
از آن شبی که گشودی دو چشم خود به جهان            همه وجـود تو را وقـف کـربـلا کـردم
از آن به دیـدن داغ تو گـشته‌ام راضی            که با شهادت تو دوست را رضا کردم
گـلـوی تـشـنه فـرستادمت به قربانگـاه            چه خوب حق تو را ای پسر ادا کردم
عـزیز فـاطـمه من "میثـمم" قـبـولم کن            که سوز سینۀ خود، هدیه بر شما کردم

: امتیاز

شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت            زخم پیـشانی او را عرقی سرد گرفت

رو زد و آب نـدادنـد، دل مرد گـرفت            حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت


خرمنش سوخت و از برگ و برش هیچ نماند            دیگر از حُـرمت نام پدرش هیچ نماند

از سپـیـدی گـلـوی پـسرش هیچ نـماند            حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

مـتحـیـر وسط خـیـمه و میـدان مـانـده            به دلش حسرت یک قطرۀ باران مانده

خواهرش کاش نبیند که پریشان مانده            حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

مانده ام سنگ روی سنگ چرا بند شده            شمر از دیدن این صحنه چه خرسند شده

سر شیرخواره به یک پوست فقط بند شده            حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

شیـشـه در قـائـله سنگ مکـسر گـردد            خاطر خیمه از این حرف مکدر گردد

از خجـالت نـتوانست به حرم برگردد            حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

نامت مقـدس است و نشد تا نخوانمت            کـوچـک تـرین دلاور بـابـا نخـوانمت

آنقـدر رحمت از پَر قـنـداقـه‌ات رسید            اصلا نشد که حـضرت آقـا نخوانمت


عـیـسی گرفـته جـان مجـدد ز نـام تو            حـیف است بـانی هـمه دنیا نخـوانمت

جایت به روی سینۀ باباست اصغـرم            زائر نمی شوم، که در آنجا، نخوانمت

دسـتم گـره به پـنجـره‌های ضریح تو            یک لحـظه هم نـشد به تـمنا نخوانمت

تو آخـرین مـسافـر بابـای خـود شدی            پس حق بده که غیر مسیحا نخوانمت

تیری رسید و سوی جنان پر کشیده ای            اصلا نـشد که زائـر زهـرا نخوانمت

دستان خالی و غم دل بی قراری و...            گهواره‌ای، که قصۀ شب را نخوانمت

اصلا قـبول، هم قـد اکـبـر شدی ولی            سخت است، وقت خواب تو، لالا نخوانمت

گلچـین روزگار، "امان ت" نداد عـلی            تا که علی خـوش قـد و بالا بخوانمت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن خندۀ حضرت علی اصغر تغییر داده شد.

تیـری رسید و خـندۀ تلخی زدی علی            اصلا نـشد که زائـر زهـرا نخوانمت

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح شده است موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اضغر صحت ندارد و تحریفی است این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بیچاره مادرت چه عذابی کشید و گفت:            بر نیزه زد، سر تو، که اینجا نخوانمت

مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آقـای دنـیـایی و ایـن عـالـم، گـدایت            ای جان به قربان صدای گریه‌هایت

ما که دخـیـل بـنـد قـنـداق تو هـستیم            محـتـاج دسـتـان تو و لطف دعـایت


اینکه تو را باب الحوائج خوانده یعنی            کار خـدا بوده فـقـط، مدح و ثـنـایت

کافر، مسلمان می‌شود با روضۀ تو            نـام تو کرده دشـمـنان را هم هدایت

پیغمبران هم گریه کردند از غـم تو            این جمله را بسیار دیدم، در روایت

اسلام، از خـون گـلویت جان گرفته            بر جـان دین حق نـشـسـته رد پایت

تـو مـعـنـی ذبـح عـظـیـم کـربـلایـی            کـرده خـدا کـل خـلایـق را فــدایـت

طاقت نـیـاوردی بـمـانی بین خـیـمه            مثل عمو شد، لحظه‌ای حال و هوایت

مدح تو را هم روضه‌ات از یاد ما برد            چشمان ما ابری‌ست این شب‌ها برایت

لالای دستـان ربـابه، رفـتی آخـر...            ای جان به قربان صدای گریه‌هایت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح شده است موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اضغر صحت ندارد و تحریفی است این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بر نیـزه رفتی تا ببـیـنی مـادرت را            وقتی که با بی‌طاقـتی میـزد صدایت

زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مـن شیـر شیــرخـوارۀ فـرزنـد حیـدرم            هر چند اصغـرم به صف حـشـر اکبرم

در حشر بر شفاعت خلق خدا بس است            یک قطره خون که می‌چکد از زخم حنجرم


شـد سینـۀ حسیــن مرا مـقـتـل و مـزار            گـشتـم جـدا اگر چـه ز آغـــوش مـادرم

ذکــر خـدای عـزّ و جــل در تـلـظـی‌ام            نقــش حـسیـن مـــانـده بـه لبخـنـد آخرم

هفـتـاد گل بـه کرب‌وبلا چـیده شد ولی            مـن غـنچـه بوده‌ام که عـدو کرد پرپرم

تیر یل افکن و گـلوی طفـل شیرخوار؟!            حق دارد ار جـدا شود از پیکـرم سـرم

دل مـی‌بـرند خـیـل شهیـدان ز اهـل دل            مــن از تــمـــامـی شـهــــدا دلـربـاتـرم

تیـری که خورد بر گـلویم کار تیغ کرد            انگـار مـانـده زیـر گلـو جای خـنـجـرم

امروز جـای مـن به روی سیـنۀ حسین            فـردا بـه روی شـانـۀ زهــرای اطهـرم

با سـوز سـینه شرح غـمم را سروده‌ای            «میثـم» تو را شفـیع بـه فردای محشرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن موضوع تیر سه شعبه تغییر داده شد. جهت کسب آگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید و یا در همین جا کلیک کنید

تیر سه‌شعبه و گلوی طفـل شیرخوار؟!            حق دارد ار جـدا شود از پیکـرم سـرم

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است زیرا شفیعه برای مؤنث بکار میرود و برای مذکر شفیع باید گفت، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

با سـوز سـینه شرح غـمم را سروده‌ای            «میثـم» تو را شفیعه بـه فردای محشرم

زبانحال سیدالشهدا با حضرت علی اصغر علیهم السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

ذبیح من که زخم تو به خون بخشیده زیبایی           دهانِ خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی

منم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم           رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشایی


تبسم های تو دل بُرده از عباس و از اکبر           تـلـظّی‌های تو داده حـرم را شغـل سقایی

به قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر           دهد زخم گلویت آب بر گل های زهرایی
تو دیشب تا سحر بیدار بودی و در اطرافت
           صدای العـطش گـردیده بود آوای لالایی
تمام تشنگان را بود بر لب حرفِ آب اما           تو بهر آب گـفـتن هم نبـودت هیچ یارایی
زبس زیبا شدی بر روی دستم دم به دم ازمن
           گلویت دل ربایی می‌کند، رویت دل آرایی
به روی دست من ذبح تو بر من سخت بود اما
           تو با لبخند خونینت به من دادی شکیبایی
اگر چه دم به دم رفتم زمیدان کشته آوردم
           تو تا بودی مرا در دل نبود احساس تنهایی

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

ذبیح من که زخمت به خون بخشیده زیبایی           دهان خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی

به روی دست من ذبح تو بر من سخت اما           تو با لبخند خونینت به من دادی شکیبایی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (ص۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تبسم کن که می‌بـینم سر ببـریده‌ات با من           چهـل منزل کند بالای نـیـزه راه پـیـمایی

زبانحال سیدالشهدا با حضرت علی اصغر علیهم السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای داده خـونِ حـنجـر تو آبـرو به من            گردیده با تلظّیّ خود رو به رو به من

با آن که گـریـه کـردی و آبی نـدادمت            دادی به خـنـده آب ز خون گـلو به من


تا بـشـنوم صدای تو یک بار العـطـش            مثل بـرادرت عـلـی اکـبـر بگو به من

شستم ز خون پاک تو رخسار خویش را            دادی ز حلق تشنه‌ات آب وضو به من
از بس که بود ذبح تو در دست من عظیم            آمـد نـدای تـسـلیت از ذات هـو به من
تـیـر جـفـا را چو کشیدم ز حـنـجـرت            می‌گفت وصف حال تو را مو به مو به من
نفرین به حرمله، به خدا می‌خورم قسم            بیـش از سپاه کوفه ستم کرد او به من
این غنچه‌ای که تیر جفا کرده پرپرش
            تازه گرفته بود در این دشت خو به من
با آن که رنگ و بوی خـدایی بود مرا
            بخشید خون حنجر تو رنگ و بو به من
چشمی فکن به "میثم" بی آبـرو حـسین
            تـنـهـا دهـد نـگـاه شـمـا آبــرو بـه مـن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن خندیدن علی اصغر در آخرین لحظه تغییر داده شد، موضوع خنده حضرت علی اصغر عليه‌السلام در لحظۀ شهادت در هیچ کتاب معتبری نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم و بدون هیچ استنادی در کتاب مُحْرِقُ القُلوب تحریف شده است ( علما و محققیق کتاب مُحْرِقُ القُلوب را جزء کتب معرفی تعریف و تعیین کرده اند) ضمناً موضوع تیر سه شعبه نیز مستند نیست. جهت کسب آگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید و یا در همین جا کلیک کنید

ای داده خـونِ حـنجـر تو آبـرو به من            گردیده با تلظّیّ خود رو به رو به من

تیر سه شعـبه را که کشیدم ز حنجرت            می‌گفت وصف حال تو را مو به مو به من

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

نـصر من‌ الله از حـرم تکـبـیر پـا شد            هـنـگـام پـیـکـار بــرادر زاده‌هـا شـد

ابن‌الحـسـن ابن‌الحـسـیـنِ کـربـلا شـد            یا حضرت زهرا! حسن حاجت روا شد


تحت الهنک را گرچه بر رویش کشیده
بـرق نگـاهش بر زمین آتـش کـشیده

او قاسم است ابن‌الکریم است و کریم است            مثل علی بر نار و بر جنّت قسیم است
تیغ کجش روح صراط المستقیم است            شمشیر گردانیش طوفان عظیم است

از راست از چپ میزند سرها می‌افتد
نـام حسن بر روی پیـکـرها می‌افـتـد

دشمن ببین این نوجوان صف شکن را            ان‌تـنکـرونی خـواندن ابن الحـسن را
عـباس یادش داده از هر سو زدن‌ را            پایان بـده این‌ جنگ‌های تن به تن را

هرچه دلیر داری بیاور مشکلی نیست
بهر دلیران ت همین یک ضربه کافیست

دور و برش هرقدر طبل جنگ‌ می‌خورد            این صورت زهرایی از خون رنگ‌ می‌خورد
کعـبه میان قوم کافر سنگ‌ می‌خورد            موی سرش با دست‌ نیزه‌ چنگ‌ می‌خورد

دوره شد و روی سرش نُقل بلا ریخت
از بین لب‌هایش مدد یا مجتبی ریخت

افـتاد و بین لشگـری تـنهـا شد و بعد            پهلوی قـاسم پهلـوی زهـرا شد و بعد
بین همه‌ روی تنـش دعـوا شد و بعد            در خیمه ها از داغ او غوغا شد و بعد

آمد عـمو دید استخوان هایش شکسته
جوری ز اسب افتاده که پایش شکسته

بر سینه‌اش چسباند وقتی که تنش را            فـهـمید سخـتی‌های وقـت بُردنـش را
نجمه به چشمانت بکش پیراهنش را            بوسه بزن این‌ پـیکـر پُر روزنش را

پیـش حـسن شرمـنـدگی مانـده بـرایم
بی‌قـاسـم و اکـبـر منـم با گـریـه‌هـایم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی تغییر داده شد؛ این قصه برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضةالشهدا که کتابی تحریفی است؛ بدون هیچ سندی جعل شده است.

ازرق ببین این نوجوان صف شکن را            ان‌تـنکـرونی خـواندن ابن الحـسن را

هرچه پسر داری بیاور مشکلی نیست            بهر پسرهایت همین یک ضربه کافیست

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم در هیچ کتاب معتبری نیامده است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در روضة‌الشهدا که کتابی تحریفی است؛ جعل شده و هیچ سندی هم ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بین همه‌ روی تنـش دعـوا شد و بعد            مثـل سفـارش نـامه خود تا شد و بعد

بند زیر به دلیل تحریفی بودن اکثر مصرع ها و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سمت تنش پرتاب شد هر نیزه‌ای بود            در صورتش تیر و به حنجر نیزه‌ای بود
هر تکه از دشداشه‌اش بر نیزه‌ای بود            عـمامه‌اش آویـز بر سر نیـره‌ای بود

زیر سـم مـرکب قـد و قـامت کـشیده
این یک نفس را هم به صد زحمت کشیده

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باده‌ها سرمست چشم می فروش او شدند            موج ها غرق تلاطم از خروش او شدند

مجتبی زاده سکوت قبل رزمش محشر است            رعـدها سـرباز لبهای خـمـوش او شدند


زهـر نوشاندند بر او جعـده‌های نیزه‌دار            نیـزه‌ها گـریان جسم سبز پوش او شدند

قـد و بـالایش شبـیه ساقی این دشت شد            تیغ های تشنه یعنی جرعه‌نوش او شدند

سخت جان داد و دل دلسنگ ها را آب کرد            سنگها گریه کـنان سخت کوش او شدند

شعر لایوم کیومک خواند با پهلوی زخم            کوچه‌ها وصل به گودال از سروش اوشدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

روی نی ماه عسل می‌رفت داماد حسین            در کنارش عون و اکبر ساقدوش او شدند

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

لشکری سنگ زد و تیـر به ترفـند آمد            حرمـله خـیر نبـیـنی! نفـسـش بـنـد آمد

شـمر لبخـنـد زد و غـائـله از تب افتاد            خاک عالم به سرم! شاه ز مرکب افتاد


لشکر کفر ازاین صحنه به تکبیر افتاد            شاه تـنـهـا، ته گـودال بـلا گـیـر افـتـاد

تشنگی، تشنۀ تسبیح و سجودش می‌کرد            نیزه ای پیله به لبهای کـبودش می‌کرد

زیر سنگینی یک چکـمه تـقلا می‌کرد            مجـتبی زاده ای از دور تـماشا می‌کرد

سایۀ تـیغ جـفا، زیر گـلـویش که رسید            یـادگـار حـسـنـش داخـل گـودال دویــد

پا برهنه، جگرش را به سر دست گرفت            نعره‌ای زد؛ مدد از ساقی سرمست گرفت

بانگ برداشت، زبان‌ها ز سخن افتادند            کیـنـه توزان جـمـل یـاد حـسن افـتادند

دست خالی به هواداری عشق آمده بود            با لبی تشنه به غمخواری عشق آمده بود

بی‌سپر بود، ولی عـزم یـداللهی داشت            بابت زخم فدک نیت خون خواهی داشت

تیغ اگر داشت،چه درسی به جنم‌ها می‌داد            پاسـخ شـبـهـۀ صلـح پـدرش را می‌داد

لحظه‌ای کار قدم‌هاش به لرزش نکشید            هیچ کس بر سر او دست نوازش نکشید

در عوض، جای نوازش به غمش خندیدند            به غـرور پـدر بـی‌حـرمش خـنـدیـدنـد

هاتفی گفت: یتیم است، مراعات کنید!            نیزه‌ای گفت:حسینی ست،مجازات کنید!

تـیـغ بیـرون ز غـلافی به تکـاپـو افتاد            عـاقـبـت قـرعه به افـتادن بـازو افـتـاد

نـوۀ فـاطـمه را از سر کـیـنه کشـتـنـد!            به همان شیـوۀ مرسوم مدیـنه کـشـتـند

: امتیاز

مناجات اول مجلس با سیدالشهدا علیه السلام در شب های پنجم و ششم محرم

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اشک هـای مـا به دامـان کـریـمی می‌رسد            نـامـۀ حـاجـات مـا با یـاکـریـمـی می‌رسد

هرکه در این روضه می‌آید برای معرفت            پایـش آخـر بر صراطِ مستـقـیمی می‌رسد


هرچه از منبر جدا بودم ضرر دیدم ضرر            خوش به آنکه محضرِ عبدالعظیمی می‌رسد

پرده‌ها اُفـتـاد تا چیزی نـفـهـمیم از غـمت            ما نمی‌میـریم چون لطفِ عظیمی می‌رسد

بوی تربت می‌رسد از آن محاسن از حرم            هـر کجایی بویِ سیبت با نسیـمی می‌رسد

رحمتت در این مجالس خوب و بد را جمع کرد            حـتم دارم بر سرم دستِ رحـیمی می‌رسد

این دو شب این گریه‌ها بوی یتیمی میدهد            این دو شب با مادری مردِ کریمی می‌رسد

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : ‌محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

چـیزی نـمانـده از بدن او حـیـا کـنید            دست مرا به جـای سـر او جدا کـنید

خواهر تمام دار و ندارش برادر است            تا جان نداده عمه، عـمو را رها کنید


من مثل مجـتـبی و عمو مثل فـاطمه            گودال هم مدیـنه شده، کوچه وا کنید

ارزش نداشت آن قَدَر این چند روز عمر            تا که به زور، نیزه در این جسم جا کنید

باید که این جهاد علی اصغـری شود            پس زودِ زود حرمله را هم صدا کنید

تا عـمه را غـریب تر از این نـدیـده‌ام            جـان مرا ازین قـفـس تـن رهـا کـنید

خـیلی برای عـمـه دلـم شـور می‌زند            ای وای اگر که حمله به ناموس ما کنید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان با عصا زدن پیرمردها به بدن سیدالشهدا بعد از شهادت حذف شد

ای پیرمردهای کوفه، مبادا که بعد من            بی‌حـرمتی به پیکـر او با عـصا کنید

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مخمس

با عمه گفت کُشت مرا سوزِ این نفس            من را بزرگ کرده برای همین نفس

با آخـرین تـوانـم و تـا آخـرین نـفـس            باید به سـر روم پـسر او که می‌شوم


گـیـرم نمی‌شـوم سپـر او که می‌شـوم

عـمریست که به غیر عـمویم نداشتم            تـا بـود دامـن نـفـسـش غـم نـداشـتـم

بـابـا نـداشـتـم عـوضـش کـم نـداشتـم            اشکـم نـوشت تا نـفـس آخـرم حـسین

ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین

بگـذار تا که شیرِ جمل را نشان دهم            تا نـعـرۀ امـیـرِ جـمـل را نـشان دهـم

شمشـیرِ بی‌نـظیرِ جـمل را نشان دهم            عـمه به روم سـن کَـمَـم را نـیـاوری

عـبـاس می‌شـوم عَـلـمَـم را بـیـاوری!

در جنگِ تن به تن به زمین تن نمی‌دهم            گر صد سـپاه تـیغ دهـد من نمی‌دهـم

فرصت مـقابـلِ تو به دشمن نمی‌دهم            فــریـاد مـی‌زنـم عَــلَــمِ زیـنـب تـوأم

بــابــا مــدافــعِ حـــرمِ زیـنـب تـــوأم

صد زخم روی بال و پرِ من گذاشتند            سـرنیـزه را بـر جـگـر من گذاشـتـند

با تـیغ و تیـر سر به سرِ من گـذاشتند            عـمـه تـمـامِ پـیـکـر من درد می‌کـنـد

او را زدند و حـنجـر من درد می‌کند

گودال را نبین آه که او خورد بر زمین            هُل داد نیزه‌ای و عمو خورد بر زمین

با زخمِ سینه روی گلو خورد بر زمین            گرچه نخواست، خم شد و اُفتاد با سرش

از سمت راست خم‌ شد و اُفتاد با سرش

عـمه گریست اینهـمه پرپر نزن، نشد            ناخن مزن به گونه و بر سر مزن نشد

حرف برادر است به خواهر نزن نشد            با دستِ بسته سنگ به آئینه‌ات نکوب

اینگونه پیشِ من به رویِ سینه‌ات نکوب

زینب اگرچه دست پسر را مهار کرد            از بسکه داد زد زِ بسکه هـوار کرد

دستش کشید سمت عمویش فرار کرد            وقـتی رسید تیغِ حرامی به او گرفت

جای عموش نیزۀ شامی به او گرفت

اُفتاد بر تنـش سپرش را بغـل گرفت            از بینِ چکمه‌ها پسرش را بغل گرفت

بر سینه‌اش همینکه سرش را بغل گرفت            بوسـید تا حـسین گـلـویش یکی شدند

چسبیده بود او به عمویش یکی شدند

نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد            اول نشست رویِ عمو را نشانه کرد

پائـین گرفت زیر گـلو را نشانه کرد            تیرِ سه‌شعبه قلبِ عمو را درست زد

ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

عـمریست که به غیر عـمویم نداشتم            تا بود دامـنـش نـفـسـش غـم نـداشـتم

صد زخم روی بال و پرِ من گذاشتند            سرنیـزه را روی جگر من گذاشـتـند

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حسین، خسته و بی‌تاب بین گودال است            ز فـرط تـشنگی و آفـتاب بی‌حال است

نـهــاد دشــمـن او پــای داخـل گــودال            رسید روضه به اینجا، زبان من لال است


دویـد از وسط خـیـمه کـودکی بـیـرون            حسین بیشتر از پیش ناخوش احوال است

آهای وارث جنگ جـمل بتـرس از او            تجسم حسن است این اگرچه کم سال است

بـدون تـیـغ و سـپـر هـیـبت عـلی دارد            که گفته میوۀ این باغ و بوستان کال است؟

رجز نخوانده عجب مرد قابلی شده است            که مرد را چه نیازی به یال و کوپال است

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

هـسـتم از راه و چـاه‌ها آگاه            پـــیـــرو راه والِ مَـن والاه

بنده‌ای عاشـقـم، سخن کوتاه            هست نامـم هـمیـشه عـبد الله


فخـر دارم، کـریـم زاده شدم

پاسـبـان حــریـم، زاده شـدم

شـور پــرواز، از ازل دارم            کـفـن خـویش در بغـل دارم

مـیـل بـرچـیـدن هُــبَـل دارم            ارث از فــاتـح جــمـل دارم

عمه دستم مگیر، صف شکنم

یازده سـالـه‌ام، ولی حـسـنـم

بین لشگـر عـمو اسـیـر شده            لب خشکش چنان کویر شده

بهر قـتـلش کسی اجـیر شده            جان عمه ببـین که دیـر شده

من چگونه فقط نظاره کنم؟!

بگـذار عـمه فکـر چاره کنم

عمویم سنگ بر جبینش خورد            بر زمین، چهرۀ مبینش خورد

آتشی بر دل حـزینش خورد            ضربه بر چشم نازنینش خورد

بنـشینم که دست و پا بزند؟!

تشنه لب، آب را صدا بزند؟!

تـا تـه قــتـلـگـاه و گـودالـش            می‌روند این قـبـیـله دنـبالش

غرق خون است جسم بی‌حالش            نـکــنـد تـا کـنـنـد پــامــالـش

عرش حق روضه خوان و گریان شد

شمر با خـنجرش نمایان شد

آه عــمـه دگــر رهــایـم کـن            جان فـدای عمو، صدایم کن

نــذری شـاه کــربــلایـم کـن            می‌روم عمه جان دعایم کن

تا شوم من هم از سپاه حسین

می‌روم تشنه، قـتلگاه حسین

عاشـقی را من از پـدر دارم            همچـنان فاطـمه جگـر دارم

زرهی نیست؟! بال و پر دارم            بـازویی همچنان سپـر دارم

من نـمردم به او لگـد بزنـند

نیـزه با کـیـنه و حسد بزنـند

آه از روی عـرش برخـیزید            نیـزه داران از او بپرهـیزید

دست من را به پوست آویزید            جسم و جان مرا فرو ریزید

عمویم را به خاک و خون نکشید

از تنـش کهـنه پیـرهن نبرید

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : پیمان طالبی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

اى عمو وقتش شده من هم فداى تو شوم            دوست دارم كه يكى از بچه‌هاى تو شوم

از تبار مجـتـبى، از نسل يـاس پـرپرم            كـودكم اما قوى تَر از چهـل جنگـاورم


آمدم گـودال امـام خـويش را يارى كنم            چون علمدار تو من بی‌دست علمدارى كنم

لشكرى در پيش رويم هست و تنها می‌روم            بی‌گمان دارم به استقبال زهرا می‌روم

عاقـبت تكـلـيف را انـجـام دادم كـامـلا            كربلا جنگاورى بر خود نديده مثل من

دست عـبـدالله مـصـداق يـدالله می‌شـود            عـمه مى خواند برايش: قُـل هُـوَالله اَحَد

آمـده تا راز دشـمـن را نـمـايـد بـرمـلا            كـربـلا را تـازه عـبـدالله كـرده كـربـلا

با دو چشمم ديدم آن خنجر نشسته بر گلو            كارى از دستم به جز اين بر نيامد اى عمو

بنده عشقم، به پاى عشق تاوان می‌دهم            چون على اصغر به روى سينه‌ات جان می‌دهم

چون پس از قاسم زمان خجلت من آمده            نوبـتى هم بـاشد اينک نـوبت من آمـده

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است            پس حسینیۀ ما صحن و سرای حسن است
نهضت کـرببلا تحت لوای حسن است            گریۀ این دهه روزیش به پای حسن است


کربلا آمده‌اند این دو به امضای حسن
هرچه داریم به قـربان پـسرهای حسن

نـوبت نـوکـری سـاحـت عـبـدالله است            رحمت الله هـمان رحـمت عبدالله است
صحبتی هست اگر صحبت عبدالله است            ذکر لبها مـددی حـضرت عبدالله است

یازده ساله ولی حافـظ قـرآن‌ است این
به سکوتش منگر غرش طوفان‌ است این

کـربـلایی مـدنـی بوده از اول نـسـبش            این‌ حسن زاده حسین است فقط روی لبش
در حرم عبد حسین است همیشه لقبش            نـوجـوانی عـلـی زنـده شـده از ادبـش

این چه شأنیست که هنگام بیانش شده است
جان‌ ناموس خدا حافظ جانش شده است

باز انگار حسن دست به دست زهراست            تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست
باز هم‌ حرف علی شد سر نامش دعواست            ریسمان خنجر کند است و به مقتل غوغاست

کوچۀ سنگی و گودال به هم‌ پیـوستـند
قنفذ و شمر در این فاجعه‌ها هم دستند

روی تل بود دلش در وسط میدان بود            به رویش گرچه نیاورد ولی گریان بود
عمه هم‌ مثل خودش بی رمق و حیران بود            همه سیراب و عمویش چقدر عطشان بود

ناگهان دست کـشید و سوی میدان آمد
به سرش میزد و با ذکر عـموجان آمد

حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و            زینت دوش نـبـی زینت گودال شد و..

آنقدر خون ز تنش رفت که بیحال شد‌ و            تن‌ پاکش وسط هلـهـلـه پامال شد و...

یاعلی گفت و صدا را به گلویش انداخت
خویش را گریه کنان روی عمویش انداخت

دست خـود را سپـر بی کـسی آقـا کرد            زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد
پلک خون بستۀ خود را به چه زحمت وا کرد            و‌ خودش را بغل زخم عمویش جا کرد

گفت هرچند عمو زخمی و درهم شده‌ام
بـاز صد شـکـر فـدایی امـامـم شــده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

بند زیر به دلیل عدم رعایت توصیه های مراجع و علما مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های مکشوف و بی سند و همچنین به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن بعضی از مصراع ها حذف شد، لازم به ذکر است بعضی از مصائب همچون پایمال شدن بدن حضرت بعد از شهادت بوده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آمد و دیـد که غـوغا شده دور پـدرش            یک نفـر نیزه فرو کرده میان کـمرش
یک نفر هم زده بر صورت او با سپرش            یک‌ نفرهم زده با کهنه غلافی به سرش

ولـی الله تـنــش زیــر لـگـدهـا مــانـده
نـیـزۀ بـدقـلـقـی در دهـنـش جـا مـانـده

زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یـازده سـالـه‌ام و میـل پـریـدن دارم            به هـوای سر کوی تو رسیدن دارم

بین گودال ترا غرقِ بخـون می‌دیدم            سوی تو من ز حرم میل دویدن دارم


بخدا کشته شوم بهتر از این وضع بود            به رهت، عشق تن خسته کشیدن دارم

خون من ریخته بر پای تو و خرسندم            مثل لاله به میان، سیر دمیـدن دارم

من غزال تو شدم بین همه خوشحالم            آهوی دشت تـوأم میل رمیـدن دارم

باز برخیز مرا در بغل خویش بگیر            بعد ازآن گو به من ای تشنۀ شمشیر بمیر

: امتیاز

زبانحال عون و محمد بن عبدالله با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

گل‌های زیـنـبـیـم و به پـایت فـتـاده‌ایم            سر بـر حـریـم قـدسی‌ت آقا نـهـاده‌ایم

رگ هایمان ز خون علی موج می‌زند            مـا از تـبـار جـعــفـر طـیـار زاده‌ایـم


ما را به عشق، مادرمان شیر داده است            حالا که جان به کف به رهت ایستاده‌ایم

عالم تمام قـد همه مدیـون فـاطمه‌ست            ما جان به راه مادرتان هر دو داده‌ایم

قـربانـیان عـشق ولی تـشنه لب شدیم            مـا تــشــنـۀ زلال ولایـت ز بــاده‌ایـم

ما را به جـان مـادرتـان انتخـاب کن
خاک قـدوم حضرت خـتمی مآب کن

ما آمـدیم تا که به راهت سـپـر شـویم            ما آمده به عشق تو بی‌بال و پر شویم

با اذن مادر آمـده‌ایم سـوی تو حـسین            مـا آمـده به نخـلـۀ مـادر ثـمـر شـویم

ما بـیـقـرار عـشق تـو بـودیـم از ازل            ما آمدیم تا که ز خـون دیده تر شویم

ما آمـدیم در شـب ظلمت بـرای خود            در آسـمان چـشم غـریـبی قـمر شویم

ما را نگـاه رحـمـتـتان راه داده است            ما آمـده به راه تو بی‌پـا و سر شـویم

بنما قـبول تحـفۀ خـواهر که هدیه شد

قـربـانـیان عـشق به راه تو فـدیـه شد

مادر بگوشمان غم عشق تو خوانده است            بـذر محبت تو به سیـنه نـشانـده است
از بسکه روز و شب به‌لبش یا حسین بود            وان اسم اعظم است که بر سینه مانده است
لالایـی شـبـانـۀ مـا بــوده یـا حـسـیـن            گهواره شاهد است که نام تو رانده است
ما گشته‌ایم بی‌سر و سامان تو حسین            دشمن اگر به خون، تن ما را کشانده است
قـبـله نـمـای کعـبـۀ تـوحـیـد مـا تویی            ما را محبت تو به اینجا رسانده است
خوشبخت آن کسی که فدای تو می‌شود
خـون‌های ما حلال ولای تو می‌شود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد زیرا اولاً هیچ سندی بر کودک بودن آنها وجود ندارد بلکه بر اساس مدارک و شواهد تاریخی آنها جوان و یا حداقل نوجوان بوده‌اند!! ثانیاً بر اساس کتب مقاتل الطالبیین (ص۶۱) تَسْمِیَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحُسَینِ(ص۱۵۱) تَذْکِرَةُ الْخَواص(ص۱۷۶) تاریخ الامم والملوک(ص۴۶۹) تاریخ خلیفه (ص۱۴۵)، فُصُولُ المُهِمَّۀ (ص۱۴۵) الارشاد(ص۱۵۹) منتهی‌الآمال(ص۴۴۸) نفس‌المهموم(ص۲۷۱) مقتل مقرّم(ص۱۴۵) مقتل امام حسین(ص۱۵۶) قمقام (ص۴۳۶) پژوهشی نو در مقتل سیدالشهدا (ص۲۰۶) فقط عون فرزند حضرت زینب است و مادر محمد بن عبدالله؛ خوصا، دختر حفصةبن ثقیف است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

طـفلان زیـنـبـیـم و به پـایت فـتـاده‌ایم            سر بـر حـریـم قـدسی‌ت آقا نـهـاده‌ایم

شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب

شاعر : حسین رئوفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دلشوره‌ام ملاحت گل‌های زینب است            قـلبم پُر از محبت گل‌های زینب است

بعد از علیِ اکبر و قاسم، به طاق عرش            نا باورانه صحبت گل‌های زینب است


هر روز در میان ملائک سخن به اشک            از لحـظۀ شهادت گل‌های زینب است

آن یک بگـفت من نـوۀ حـیـدرم، بـزن            امروز روز غیرت گل‌های زینب است

این گـفت مثل جعـفـر طیـار، پَر زدن            پُر خون به عرش حاجت گل‌های زینب است

سر میدهیم و چشم و دل، ای خیل دشمنان            هر سو، پُر از سخاوت گل‌های زینب است

آمد حـسین سوی شهـیـدان خـواهـرش            بشکسته از مصیبت گل‌های زینب است

دستان کوچکی و «رئوفی» و صد گره            احسان همیشه عادت گل‌های زینب است

: امتیاز
نقد و بررسی

در شعر فوق ردیف شعر از طفلانِ به گل‌های تغییر داده شد زیرا اولاً هیچ سندی بر کودک بودن آنها وجود ندارد بلکه بر اساس مدارک و شواهد تاریخی آنها جوان و یا حداقل نوجوان بوده‌اند!! ثانیاً بر اساس کتب مقاتل الطالبیین (ص۶۱) تَسْمِیَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحُسَینِ(ص۱۵۱) تَذْکِرَةُ الْخَواص(ص۱۷۶) تاریخ الامم والملوک(ص۴۶۹) تاریخ خلیفه (ص۱۴۵)، فُصُولُ المُهِمَّۀ (ص۱۴۵) الارشاد(ص۱۵۹) منتهی‌الآمال(ص۴۴۸) نفس‌المهموم(ص۲۷۱) مقتل مقرّم(ص۱۴۵) مقتل امام حسین(ص۱۵۶) قمقام (ص۴۳۶) پژوهشی نو در مقتل سیدالشهدا (ص۲۰۶) فقط عون فرزند حضرت زینب است و مادر محمد بن عبدالله؛ خوصا، دختر حفصةبن ثقیف است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دلشوره‌ام ملاحت طفلان زینب است            قـلبم پُر از محبت طفلان زینب است

بیت زیر به دلیل نامستند بودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد.

با هم بَرَد بسوی حرم بس که کوچکند            صورت میان صورت گل‌های زینب است

رزم و شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب

شاعر : حسن ثابت جو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

چشمِ دشمن کور از این سبک حضور زینب است           این چنین مجنون شدن مدیون شور زینب است

لحـظۀ ایثار و هنگام ظهـور زینب است           روز اجـلال مقـام پُر غـرور زینب است


هر که آمد سوی میدان گفت پور زینب است           این دو سردارِ شجاع از نسل و نور زینب است

این که باشد عون فرزند غیور زینب است           دیگری نامش محمّد او سُرور زینب است

رزمِ زینب زاده‌ها  طعنه به خیبر می‌زند

این چنین جنگ آوری گویا به حیدر می‌زند

همچو سیمرغی به میدان هر طرف پر می‌زنند           آتـشـی بر سینـۀ لرزان لـشـکـر می‌زنـند

ابتدای هر رجز حرف از پیمبر می‌زنند           دم ز جنگ موته و پیکار جعـفر می‌زنند

هر دو دم از حرمت زهرای مادر می‌زنند           مرهمی با این رجز بر زخم کوثر می‌زنند

پیـش چـشم دشمنان دم از دلاور می‌زنند           ذکر یا حـیـدر مدد را هم مکـرر می‌زنند

این همه شوق شهادت آرمانی مکتبی ست

حاصل آموزش و درس و کلاس زینبی ست

با حضور این دو کار جنگ بی سامان شده           هم عدو لرزان شده هم بی رمق شیطان شده

چشم زینب پشت ابر خـیـمه‌ها پنهان شده           چار قل می خواند و خود قاری قرآن شده

یک طرف مادر از این رزمندگی حیران شده           یک طرف از زخم چشم دشمنان نالان شده

هم حسین بن علی در سینه‌اش طوفان شده           هم که اهل خیمه مدهوشِ چنین میدان شده

در حـرم افـتـاد نـاگـه نـالـه و تاب و تبی

تـا خـبـر آمـد ز قـتـل نـوجــوان زیـنـبـی

مادری داغ جـوان دیده میان خیمه‌هاست           در دل مادر خدا داند که غوغایی بپاست

زد پر خـیمه کـناری و نوایش بی نواست           او نگاهش بر ره برگشتن خـون خداست

زینب اکنون منتظر مانده که گل های کجاست           ناگهان دیدش که فصل نوحه و اشک و عزاست

روی دستان برادر سورۀ شمس و ضحاست           رفتن زینب ز احساس است و ماندن از وفاست

دید زینب خـون به انـدام بـرادر ریخـتـه

روی دوش دلبـرش گـلبرگ پرپر ریخته

: امتیاز